رمان عشق چیز دیگریست نوشته ی F_Javid

رمان-عشق-چیز-دیگری-است

نام کتابنام کتاب : رمان عشق چیز دیگریست
نام نویسنده نام نویسنده : F_javid
حجم حجم : 2.5MB
خلاصه داستانخلاصه داستان:
داستان در مورد دختری به نام رها ست که به صورت مادر زادی ناراحتی قلبی داشته که باید در ۲۰ سالگی عمل میکرده اما به دلایلی در حالیکه ۲۹ سالشه هنوز این عمل رو انجام نداده و پدر و مادرش که نگران این مشکل جدی و مشکلات روحی رها هستند تصمیم میگیرن از دکتر نیکنام کمک بخواین که اصولا آدم فوق العاده جدی و منطقی و به قول رها سنگه و بالطبع این آغاز سر و کله زدن های این دو است..…

t_logoکانال تک سایت در تلگرام، اینجا کلیک کنیدt_logo

فرمت کتاب فرمت کتاب : PDF
Admin : دوستان عزیزی که قصد خوندن رمان عشق چیز دیگریست رو توی موبایلشون دارن میتونن با دانلود اپلیکیشن های پی دی اف خوان ، خیلی راحت از کتاب های فرمت پی دی اف استفاده کنند .
دریافت رمان عشق چیز دیگریست دانلود رمان عشق چیز دیگریست با فرمت PDF

رمان تقلب از f_javid

بخشی از متن رمان عشق چیز دیگریست:
– سلام رها جون
– سلام عسل،خوبی؟چه خبرا؟مشکلی پیش اومده؟
– نه. رها چرا فکر می کنی من فقط باید مشکلی پیش بیاد تا بهت زنگ بزنم؟
– وای عسل خواهش می کنم باز شروع نکن. به خدا امروز اصلا حوصله نصیحت شنیدن ندارم.
– رها خسته نشدی؟ به خدا بسه دیگه. آخه چقدر دیگه می خوای این راه رو ادامه بدی؟ رها به خودت بیا. رها شد ۱۱ سال. یه موقع چشمت رو باز می کنی می بینی کل زندگیت رو باختی اونم سر هیچی. رها هیچ عشقی انقدر ارزش نداره. باور کن.
– عسل بس کن. خودتم می دونی نمی تونم، خودتم می دونی گذری عاشق نشدم که بخوام فارغ شم. یاشا همه زندگی منه. همتون می بینین روزی که اون برگرده. خسته شدم انقد آیه یاس خوندین واسم.
– رها ما آیه یاس نخوندیم. ما داریم واقعیت رو بهت می گیم. تو اصرار بیخود داری که باورش نکنی. رها ۱۱ ساله یاشا رفته از ایران.۵ ساله یه زنگم بهت نزده.۵ ساله داره با یاسمین زندگی می کنه اونوقت تو…
– چرا دور بیخود برداشتی. یاشا گرفتاره. بدبخت از صبح تا شب یا سر کلاسه یا تو بیمارستانه یا کشیکه. بهش حق بدین بابا. تازه یاسمین فقط همخونه شه. چرا انقد همه چی رو بزرگ می کنین. اه
– رها خستم کردی. بسه هر چی مزخرف بافتی تو ذهنت و هی یاشا رو تبرئه کردی. رها تو چت شده. احمق پسره داره با یه دختر زندگی می کنه، شب به شب تو بقل هم می خوابن اونوقت تو زتدگیت رو جونت رو به بازی گرفتی و هی فلسفه بافی می کنی؟ واقعا برات متاسفم. انقدر پست شدی که سیب دهنی این و اون واست شده همه چی؟ جونت رو تو دستت به بازی گرفتی که چیه ۱۳ سال پیش تو ۱۶ سالگی که هنوز نمی دونستی عشق رو با چه ق ای می نویسن عاشق شدی؟
– چرا نمی خوای بفهمی عسل؟ یاشا همه چیز منه. من می دونم اونم منو دوس داره. می دونم بر می گرده. برای n امین بار می گم اینو: من نمی ذارم هیشکی عملم کنه چون می دونم یاشا می یاد و عملم می کنه. در ضمن می بینی که هیچ مشکلی هم ندارم و دارم زندگیمو می کنم. پس اینو به مامان بابامم بگو.
– رها بسه. دیوونگی نکن. رها به خدا اگه یاشا دوست داشت، اگه براش مهم بودی تا حالا ده دفغه برگشته بود ایران. رها… به خدا تو نمی دونی عشق چی. آخه تو ۱۶ سالگی کی می دونه عشق چی که بخواد انقدر عاشق یه نفر بشه که اینهمه بدی ازش ببینه و باز کوتا نیاد. که زندگیش رو قمارش کنه…
– عسل به خدا من می دونم عشق چی.من… من…. عسل هنوزم اون روز قشنگ یادمه. تو اطاق بابا نشسته بودیم پشت میزش و یاشا داشت قسمت های داخلی ماکت رو یکی یکی در میاورد و برام اسم و کارشون رو می گفت.
یه لحظه غرق شدم تو چشاش. تو صداش. انگار زمان متوقف شده بود. صداش انقدر دوست داشتنی بود که دلت نمی اومد حتی صدای نفسات اون صدا رو کمرنگ کنه. یه آن از صدای یاشا که رها رها میگفت به خودم اومدم و اولین حرفی که به ذهنم اومد که بگم این بود که به قسمت قلب ماکت که دستش بود نگا کنم و سریع بگم آره آره این قلب…
یاشا دوباره بهم نگاه کرد. نگاهی که تا ته قلبم رو لرزوند. بعد گفت رها عاشقی؟ و من انقدر سرخ و گرم شده بودم که فقط تونستم بگم: نه فقط گرممه ، که باز یاشا گفت نه…. مثل اینکه واقعا خیلی عاشقی. بعد روی صندلی آروم لم داد،
منبع