رمان روزان دیروزم

roozane-diroozam

نام کتابنام کتاب : رمان روزان دیروزم
نام نویسنده نام نویسنده : خورشید.ر sun daughter
حجم حجم :1.8MG(تعداد صفحات:110)
خلاصه داستانخلاصه داستان:
دختری به نام سامه .. میخواد گذشته خودش رو که پر از بالا و پایینه رو مرور کنه تا ببینه چه اشتباهی کرده که...

t_logoکانال تک سایت در تلگرام، اینجا کلیک کنیدt_logo

فرمت کتاب فرمت کتاب :PDF

دریافت کتابدریافت  کتاب فرمت PDF

[qs] دانلود رمان حکم دل [/qs]

[qs] دانلود رمان ویلان [/qs]

دیگر رمان های نویسنده:

رمان همه هستی من

رمان راننده سرویس

رمان پدر خوب

 
قسمتی از متن رمان:
زنجیر طلامو توی کشو گذاشتم... بقیه ی طلاها و پولهامم جلوی چشم ساناز توی اون کشو گذاشتم...
از دفتر چرک نویسم عذرخواهی کردم ویه تیکه کاغذ ازش کندم... دفتر چوبی دو کف دست جنگلیم کمی از دستم دلخور شد شاید دوست نداشت از همسایه اش...
تو دلم عذرخواهی کردم وروی کاغذ نوشتم:اگر بردی... ببر... ولی لطفا این گردنبندم را نبر... از پنج ماهگی گردنم بود. اگر بردی هم به قیمت بفروش... در کیف پولم هم چند عکس سه درچهار از مادر وخواهر و پدرم دارم...رمان روزان دیروزم
صبحونه تو پارک... شنیده بودم ادم های سحر خیز ... میان پارک و ورزش میکنن و جمعشون اگر صمیمی باشه بساط صبحونه دارن... جمعشونم کلی سالمه...
لبخندی زدم و از نیمکتی که اجازه داد روش بشینم تشکر کردم واز نیمکت قبلیه که روش نشسته بودم عذرخواهی... چون بخاطر کیف پولی فکر کنم محمد مجبور شدم با عجله بدوم...!رمان روزان دیروزم
دوماه دیگه با کیان از ایران میرفتیم!!!
مقاومت بی فایده بود... از جا بلند شدم... به سمت کتابخونه رفتم.
هنوز داشتمش... بعد از چهارسال... هنوز بوی جنگل میداد هرچند حس بویایی من به شدت هرز رفته بود و دیگه هیچ بویی جز عطرهای فرانسوی مارک دار به مزاقم خوش نمیومد...
ولی هنوز ته اثر بوی جنگل و دریا وشن و توش حس میکردم..رمان روزان دیروزم
من حس کردم باید پیشنهاد کنم دوست داری شیرینی بپزم تا...
نذاشت جمله تموم بشه تو دلم تمومش کردم وشایان گفت:اره ... اگه زحمتت نیست ... ما همیشه پاتوقمون اینجاست!
لبخند زد ... بابت دیروز عذرخواهی کرد. کمی از خودش گفت.رمان روزان دیروزم
از ان روزهاست که دوست دارم کنجی بنشینم و تک تک لحظاتش را برای خودم مرور کنم...
از ان روزهاست که شب به ان حسودی میکند...
از ان روزهاست که دوست دارم بارها و بارها بخاطر بودن و بودنم از خدا تشکر کنم...رمان روزان دیروزم
به جواب هیچ میرسی و فکر میکنی واوو... او چه سنگین است... لبخند نمیزند... قربان صدقه ی دروغی نمیرود... تلخ نوشته هایش باعث بغض من میشود... وای چقدر خوب است... این جور ادم ها را که مثل خودت هستند را دوست داری...
تریپ غصه بیایند و شیب ابرو و لبهای صد وهشتاد درجه ی بسته...
سنگین باشند تا کسی پشت سرشان نگوید...رمان روزان دیروزم
"دوستان توجه کنید متون قسمتی از متن رمان به صورت کاملا اتفاقی از رمان انتخاب میشود و متون منتخب نویسنده رمان نیست"