رمان دو نیمه ی سیب (جلد دوم) نوشته ی ناشناس

دو-نیمه-سیب-2

 
نام کتابنام کتاب :رمان دو نیمه ی سیب (جلد دوم)
نام نویسنده نام نویسنده : ناشناس
حجم حجم : 2MB
خلاصه داستانخلاصه داستان:
ندا بعد از خودکشی نیما دچار سختی ها و مشکلات زیادی میشود غافل از این که نیما زنده میماند و …
توضیح: این رمان جلد دوم رمان دونیمه ی سیب هست که از این پست می تونید جلد اول رو دانلود کنید.

t_logoکانال تک سایت در تلگرام، اینجا کلیک کنیدt_logo

فرمت کتاب فرمت کتاب : PDF
Admin : دوستان عزیزی که قصد خوندن رمان دو نیمه ی سیب (جلد دوم) رو توی موبایلشون دارن میتونن با دانلود اپلیکیشن های پی دی اف خوان ، خیلی راحت از کتاب های فرمت پی دی اف استفاده کنند .
دریافت رمان دو نیمه ی سیب دانلود رمان دو نیمه ی سیب (جلد دوم) با فرمت PDF
بخشی از متن رمان دو نیمه ی سیب (جلد دوم):
چه شب وحشتناکی ...انگار همه چیزمرتب تکرار میشد ... تکرار می شد .. متوجه نمیشدم کجام .. صد بار از خواب پریدم ...صدای جیغای مامان .. فریادای بابا...ساعت 11 ...دوباره خوابیدم ...گیج بودم .. ساعت 11 ... خدایا چی شده.. خوابم ، بیدارم...توان بلند شدن نداشتم .. دقیق تر شدم .. دوباره صدای مامان بود .. با ناله داشت نیما رو صدا می کرد .. نیما .. نیماااااااا .. نیماااااااااا .. نیما جااااان .. نیمااااااااا .. درو باز کن مامان .. نیمااااااااا .. عزیز مامان درو باز کن تا منو نکشتی .. نیما .. نیماااااااا ..
آره مامانبود .. نیما تو اتاقش بود از دیشب تا حالا .. ساعت دیواری اتاقو نگاه کردم دوباره 11بود .. 13 ساعت خوابیده بودم .. با بی حوصلگی از خواب پا شدم رفتم بیرون .. مامانو دیدم که دم اتاق نیما نشسته و با گریه داره التماس می کنه کهنیما درو باز کنه .. با ناراحتی گفتم چی شده مامان باز ؟
تا منو دید با عجله گفت ندا بیا تو بهش بگوو جواب منو که نمیده ..
با حرص رفتم سمتاتاق نیما و در زدم گفتم نیما اینقدر این زن بیچاره رو اذیت نکن .. باباباز کن این در لامصبو بابا رفته بیرون .. نیست .. تا کی میخوای ادامه بدی؟ باز کن کشتی منو به خدا .. بی انصاف باز کن درو..
بی اختیار با گریه شروع کردم به گفتن
بی انصاف یادت رفت حرفامونو ؟
مگه قرار نبود من دیگه گریه نکنم ؟
ببین چقدر باعث گریه من شدی از دیشب تا حالا
مگه قول ندادی بری اونجا و از این همه فکر و خیال در بیای
تا کی نیما ؟ تا کی میخوای بشینی اینجا و غصه بخوری ؟
به خاطر ندایی درو باز کن .. مگه منو دوست نداری نیما .. ترو خدا درو بازکن .. چقدر بهت التماس کنیم ؟
نیما اصلا جوابنمی داد .. خسته شدم .. هر چی رفتم و اومدم در زدم هیچ فایده ای نداشت .. مامان انقدر گریه کرده بود که چشماش پف کرده بود ..
منبع