رمان دختران زمینی پسران آسمانی نوشته ی Dokhtare Ariai

دختران-زمینی-پسران-آسمانی

 
نام کتابنام کتاب :رمان دختران زمینی پسران آسمانی
نام نویسنده نام نویسنده : Dokhtare Ariai
حجم حجم : 3MB
خلاصه داستانخلاصه داستان:
داستان از اونجایی شروع میشه که سه تا دختر برای دانشگاه تهران انتقالی میگیرن … این دخترا توی پارکینگ با چهارتا پسر تصادف می کنن و این دیدار ها طول کشیده و به لج و لجبازی تبدیل میشه ، اما این دختر ها سرکش و لجباز نمی دونن که این دیدار ها تصادفی نیست …

t_logoکانال تک سایت در تلگرام، اینجا کلیک کنیدt_logo

فرمت کتاب فرمت کتاب : PDF
Admin : دوستان عزیزی که قصد خوندن رمان دختران زمینی پسران آسمانی رو توی موبایلشون دارن میتونن با دانلود اپلیکیشن های پی دی اف خوان ، خیلی راحت از کتاب های فرمت پی دی اف استفاده کنند .
دریافت رمان دختران زمینی پسران آسمانی دانلود رمان دختران زمینی پسران آسمانی با فرمت PDF
بخشی از متن رمان دختران زمینی پسران آسمانی:
ترانه
- اخخخخ
می تونم قسم بخورم دماغ نازم شکست ... الهی خیر بهره نبینی ... دماغ نازنینم ... تازه یادم افتاد دو تا موجود دیگه کنارم هستند برگشتم عقب و گفتم:
من- مهدیس خوبی؟
سرش رو بلند کرد و گفت:
مهدیس- مطمئن نیستم ... اخ
نگاهی به آریانا انداختم و گفتم:
من- تو چی؟ طوریت که نشده؟
گفت:
آریانا- نه فکر کنم خوبم
نگاه پر از غضبی به صحنه ی جلو انداختم .یه بی ام و قرمز رنگ با چهار پسر رو به روم بود و ال نود نازنینم با سپر این غول بیابونی داغون شده بود
حالا که اینطوری شد و بیمه ی ماشینم به گند کشیده شد ... سگ خور ... خیالی نیست ... ولی هر چی عوض داره گله نداره!
دنده عقب گرفتم که فکر کنن می خوام جای پارک رو بدم به اونا ... و در لحظه ی آخر به بچه ها گفتم:
من- سفت بشینید
که حرکتم همزمان شدباچشم های درشت شده از تعجب مهدیس ... و با تمام سرعت رفتم وسط عروسک قشنگشون ... اخیش ... خنک شدم ... ولی حیف ... سابقه ی بیمه ی ماشینم خراب شد ...
ناگهان در کنار راننده باز شد و پسری قد بلند با هیکل ورزیده اومد بیرون ... موهای بوری داشت ... چون عینک آفتابی زده بود صورتش واضح نبود اما از فک در هم قفل شدش می شد فهمید که عصبانی .
با صدای بسته شدن در ماشین با تعجب برگشتم و نگاهی به کنارم کردم ... آریانا نبود ... به جلو نگاه کردم و آریانا رو دیدم که دست به بغل زده و رو به روی اون پسره وایساده بود ... اوا خاک تو سر غضمفر ... تو اونجا چی کار می کنی بچه ... می دونستم وقتی عصبانی بشه فیل هم جلودارش نیست ... برگشتم و با نگرانی به مهدیس نگاه کردم
چون دقیقا حرکت بعدی آریانا رو حفظ بودیم شروع کردیم به شمردن:
- پنج ... چهار ... سه ... دو ... یک
و صدای بلند آریانا در پارکینگ پیچید...
منبع