رمان نعره شیر
نام کتاب : رمان نعره شیر
نام نویسنده : مامچیکا
خلاصه رمان نعره شیر :
طلاق همسرش فصل تازه از مشکلات رو برای مهرداد رقم میزنه ، مشکلاتی که نتیجش منزوی و گوشه گیر شدن مهرداده .. شایداومدن نازنین باعث بشه کمی زندگی تغییر کنه شاید…
رمان نعره شیر نوشته مامچیکا فرمت های PDF APK EPUB
قسمتی از متن رمان نعره شیر :
حرفش رو قطع کردم و گفتم: ول کنین حاج خانم.. زندگی من اینه منم راضی ام.. اسه می رم اسه میام.. یه کاری دارم یه اب باریکه ای هم میاد..خدا رو شکر گرسنه هم نمی مونم.. دیگه چی می خوام..
عمه خانم نفس عمیقی کشید و گفت: چه می دونم.. خودت بهتر می دونی..
نفس راحتی کشیدم که این لااقل یه اصرار معمولی بود برای اینکه بعدا نگن ما نگفتیم.. ناراحت بودم.. از تنهایی عذاب می کشیدم ولی طاقت جنگ اعصاب دیگه هم نداشتم.. بخوام مدام پنهان کاری کنم و یه ور ذهنم درگیر باشم که مبادا طرف بفهمه..
دوست نداشتم دو روز دیگه طاقتش طاق بشه و بزنه زیر همه قول و قرارهایی که باهم بستیم و بخوام دوباره همه اون راهها رو برم .. دیگه کشش نداشتم.. همین زندگی الانم خیلی بهتر بود..
_سعید جان مادر… پاشو یه سر برو تو اتاق ببین هانیه چیزی لازم نداشته باشه.. از صبح داره با اون بچه ها سرو کله می زنه خسته شده..
سعید نگاهی به من کرد و بعد به مادرش با شیطنت گفت: باشه.. نخودسیاهی.. سفیدی.. چیزی لازم ندارین براتون بیارم؟
_برو پدرصلواتی برو…
بعد از تخت پایین اومد و چشمکی بهم زد.. با تعجب به عمه خانم نگاه کردم.. نه انگار این قصه سر دراز داشت.. باید ته توی ماجرا رو در می اوردم ببینم چی شده که اینبار به ازدواج من گیر دادن..
_اقامهرداد چرا نمی خوری؟
سری تکون دادم.. تو مغزم داشتم جمله ها رو اینور و اونور می کردم که اگه یه چیزی گفت بتونم جواب مناسب بهش بدم..
_خدا بیامرز اقام می گفت زن بلاست.. ولی خدا نکنه خونه ای بی بلا باشه..
نتونستم پوزخندم رو پنهان کنم..بله بلا بود.. چندتا از اسمونی هاش به سرم نازل شده بود.. سیما.. زهرا…انگار تا سه نمیشد قبول نبود…
_جدی دارم میگم.
_به شوخی نگرفتم حاج خانم.. ولی سری که درد نمی کنه دستمال نمی بندد.