رمان ملودی زندگی من از آرام

 

 
:نام کتاب:ملودی زندگی من
:نویسنده:آرام(کاربر نودوهشتیا)
حجم کتاب:5.22 مگابایت پی دی اف و 1.29 مگابایت اندروید و 1.15  مگابایت جاواو372 کیلو بایت epub
:خلاصه ی داستان:
دختری از جنس من…ازجنس تو… دختری شاد و سرزنده… اهل کل کل… شوخ… باحال… شر و شیطون… زیبا… کمی مغرور… که خاطرخواه زیاد داره و قصد ازدواج نداره…
پستی و بلندی هایی وجود داره که زندگی ملودی قصه ی ما رو از این رو به اون رو میکنه… دوست داره برای ادامه تحصیل به خارج از کشور بره و پیش پسر عموش…

:فرمت کتاب:pdf,java,apk,epub

 :دانلود رمان ملودی زندگی من از آرام با فرمت پی دی اف

 :دانلود رمان ملودی زندگی من از آرام با فرمت اندروید

 :دانلود رمان ملودی زندگی من از آرام با فرمت جاوا

 :دانلود رمان ملودی زندگی من از آرام با فرمت epub

قسمتی از متن رمان:

صبح با صدای ملینا بیدار شدم:
ملودی...ملودی...پاشو دیگه لنگ ظهره, مگه امروز دانشگاه نداری؟
_هوم؟...چی چیو لنگ ظهره ؟ مگه ساعت چنده؟
ملینا:10:30
مثل فشنگ از جام پریدم.
_چی؟چرا زودتر بیدارم نکردی؟!حالا چکار کنم؟ این دفعه چجوری از شر این استاد چشم لوچی و بدعنق خلاص بشم؟ ای خدا؟ حالا چه غلطی کنم؟ إی...
ملینا حرفم رو نصفه قطع کرد و گفت:اووووووو...
برگشتم طرفش.دیدم داره میخنده!
_زهرمار.چرا میخندی؟! چیزخنده داری گفتم؟
ملینا:آره.دارم به حرف های تو میخندم و از کلافه بودنت لذت میبرم.انقدر حرف زدی که مهلت ندادی بگم شوخی کردم.امروز جمعه است.
و بعد دوباره شروع به خندیدن کرد.
_ای تو روحت مِلی(مخفف ملینا)...مگه مرض داری؟
سرم و رو به آسمان(سقف اتاق)گرفتم و گفتم:
_ ای خدا جون مگه من چه گناهی کردم که باید انقدر از دست این ولوله عذاب بکشم؟!
ملینا:هووی...اولا" درست حرف بزن،دوما" تو روح خودت،سوما" من مرض ندارم گفتم یه ذره اذیتت کنم،چهارما عذاب چیه؟ تو باید از خدات باشه که منه حوریه ی بهشتی رو دو دستی تقدیم به تو کرده برای اینکه تنها نباشی و آرزو یه خواهر مهربون و خوشگل به دلت نمونه و...
پریدم وسط حرفش و گفتم:
_اوف.بسه دیگه مگه داری استخاره میکنی؟! فهمیدم حوریه ی بهشتی.حالا تو ببخش.آخه عزیز من, داشتم سکته میکردم.همچین گفتی،که قلبم اومد تو دهنم.دیشب هم که درست و حسابی نخوابیدم.
ملینا:اونوقت چرا؟
_چون 2 روز دیگه تولد روژینِ.دیروز غروب زنگ زد و گفت بریم کارت تبریک(کارت جشن تولدش) رو پخش کنیم.منم که نمیتونستم بگم نه،قبول کردم.تا ساعت 1:30 داشتیم کارت تولدش رو پخش میکردیم.تا برسم خونه ساعت 3:30 شد.آخه دیروز با ماشین من رفتیم بیرون.رامبد(برادرش) ماشین روژین رو گرفته بود.