رمان عشق بچه بازی نیست از پرواس

 

 
:نام کتاب:عشق بچه بازی نیست
:نویسنده:پرواس
حجم کتاب:2.16  مگابایت پی دی اف و 0.99  مگابایت اندروید و 881 کیلو بایت جاواو 183 کیلو بایت epub
:خلاصه ی داستان:
ای عشق! چرا بی صدا وارد قلبم شدی؟ چرا از قلبم اجازه نگرفتی؟ چرا عاشق کسی شدی که… چرا کاری کردی که من بهش نرسم؟ میخواستی امتحانم کنی؟ بس نیست؟ چقدر گریه کنم؟ چقدر خواهش کنم؟ ازت خواهش میکنم! تمومش کن! نمی خوام! عشق! برو از قلبم… جایی واسه ی تو نمونده! میبینی قلبم جایی نداره… قلبم شکسته… ازت خواهش میکنم برو

:فرمت کتاب:pdf,java,apk,epub

 :دانلود رمان عشق بچه بازی نیست از پرواس با فرمت پی دی اف

 :دانلود رمان عشق بچه بازی نیست از پرواس با فرمت اندروید

 :دانلود رمان عشق بچه بازی نیست از پرواس با فرمت جاوا

 :دانلود رمان عشق بچه بازی نیست از پرواس با فرمت epub

قسمتی از متن رمان:

- روشن شو!! تروخدا روشن شو!!!به دانشگاه نمی رسیم روشن شو!!!
- پری بی خیال شو بیا با تاکسی بریم دیر می شه آ!
- نه الان روشن می شه در ضمن این صد بار پریا نه پری!
- بی خیال پری من زنگ می زنم به آژانس.
- نه بفرما لگن ما هم روشن شد بپر بالا.
کلا ماشین خوبیه فقط بلده سرعتی بره ولی هر صبح باید نیم ساعت قربون صدقه بهش تجویز بشه ماشین ما اا دیگه کاریش نمی شه کرد.
تا محوطه ی دانشگاه آرزو پشت سر هم حرف زد.خدا را شکر که رسیدم وگرنه گوش بنده ازش دیگه دود بلند می شد.ماشینو پارک
کردمو با آرزو تا سر کلاس فقط دویدیم.از شانس خوب ما هنوز استاد نرسیده بود.باران برامون جا گرفته بود.
- چرا اینقدر دیر کردید؟
- از پری جونت بپرس.با اون ماشین قراضه اش!!!
- هوی!!به ماشین من توهین نکنا همین لگنه که هر صبح تو رو می رسونه!
- او معذرت!رگ غیرتتون زد بیرون.
- خانوم های محترم اگه بشینید سر جاتون ممنون می شم چون استاد اومد
با چشمام دنبال صاحب صدا گشتم.قشنگ کلاس.آقای شهزادی!خوش هیکل!خوش صدا و بی نهایت زیبا دیگه خودتون تا تهش برید.که
همه ی دخترای براش می میرندو واسه اونه که حتی کلاس های چرت و پرتو میرند.خب خوشکلیه و هزار تا درد سر.چهار شونه قد بلند
ابرو مشکیولی چشم هایی طوسی! صورت خوش فرم.خاک تو سر من!من الان یه ساعته وایستادم اینو برانداز می کنم.اینم از رو نمی رها
وایستاده چهار چشمی منو برانداز می کنه.پروو.نشستم سر جام باران آروم امد کنار گوشم
- حالا اون پسره حق داره دختر خوشکل ببینه چشم چرونی کنه.تو دیگه چرا دختر؟
- گمشو!فقط داشتم به این فکر می کردم که این چی داره که اینقد خاطر خواه داره.همینباران یه لبخند بدجنسانه زد و گفت- حالا به نتیجه ای هم رسیدی؟خانوم خشکله؟
- تگرگ به جان این آرزو اگه یک بار دیگه به من گفتی خانوم خشکله می کشمت!!
- میشه از جون بنده مایه نذارید لطفا؟
- تو یکی خفه!!
- خانوم ها پارسایی و مجلسی و آرمانی اگه یک بار دیگه بهتون اخطار دادم جاتون بیرون کلاسه
همین یه جمله باعث شد تا اخر کلاس ساکت شیم.
داشتم محو استاد میشدم که باران با دست زد به پهلوم و با چشم به گوشه ی صفحه ی کتابش اشاره کرد.نوشته بود:
- حالا از این همه دید زدن قشنگ کلاس به چه نتیجه ای رسیدی؟
منم با خودکارم پایین نوشته اش نوشتم:فقط زیبایی و پووول!!!
- خانوم پارسایی و مجلسی بفرمایید بیرون!
من و باران مثه برق از جا پریدیم و فهمیدیم چه گندی زدیم
- آقای استاد ببخشید دیگه تکرار نمی شه.همین یک دفعه رو ببخشید!
اووو باران چه التماسی می کرد.کیفمو برداشتمو گفتم
- خسته نباشید استاد در ضمن زیپتون هم بازه
و از خدا خواسته از کلاس زدم بیرون جلوی چشمای متحیر کلی دانشجو!باید دیگه بی خیال پاس کردن این درس بشم .تا در کلاسو بستم
صدای قه قه بلند شد.به من چه می خواست منو از کلاس بیرون نکنه تا دانشجو ها بهش نخندند.بی خیال دنیا!!!
رفتم سمت بوفه دانشگاهو یه چیپس خریدم و شروع کردم به خوردن.آخی الان باران و آرزو دارن درس گوش میدند.
- سسسلام چطوری پری؟
- پریا!
- اوو بله معذرت می خوام سرکار خانوم پریا.مگه هم کلاسیات تعطیل شدند؟
پریا - نوووچ...از کلاس محترمانه پرت شدم بیرون.تو اینجا چی کار می کنی نیمایی
نیما - آقا نیما!باید یاد بگیری بزرگترت رو محترمانه صدا کنی!
- گمشو!مگه تو محترمی که من محترم صدات کنم این جا چی کار می کنی؟
- منم محترمانه پرت شدم بیرون