دانلود رمان شاه شطرنج از p*e*g*a*h پگاه
نام کتاب : شاه شطرنج
نام نویسنده : p*e*g*a*h کاربر انجمن نود وهشتیا
حجم : 9.20 مگابایت
خلاصه داستان:
گیرم که باخته ام !!!
اما کسی جرات ندارد به من دست بزند یا از صفحه بازی بیرونم بیندازد .
شوخی که نیست , من شاه شطرنجم !!!
تخریب می کنم آنچه را که نمی توانم باب میلم بسازم .
آرزو طلب نمیکنم، آرزو میسازم .
فرمت کتاب : pdf
رمز عبور : www.tak-site.com
رمان جدید p*e*g*a*h با نام مومیایی
قسمتی از متن کتاب :
روی مبل دراز می کشم و چشمانم را می بندم...کلافگی فشار می آورد...کوسن را بغل می کنم...فایده ندارد...پرتش می کنم...صدای شکستن گلدان هم نمی تواند چشمان خسته ام را بگشاید...می چرخم و سرم را توی درز بین پشتی و کفی مبل فرو می برم...بغض هست انگار...اما اشک...نه! خودم را در آغوش می گیرم...دستم را نوازش وار روی بازوهای برهنه ام می کشم...گویی گول می زنم...قلب تنها و بی کسم را...! دلم باور می کند...لب برچیده و بغض کرده...به خواب می روم...!
می خوابم تا وقتی که گرمای دستانم روی بازوهایم شدت می گیرد...! آنقدر که پوستم می سوزد...دستم را بر می دارم...اما منبع حرارت هنوز به قوت خود باقیست...منبع نوازش هم...! مغزم آرام آرام شروع به فعالیت می کند و حس بویایی ام را به کار می اندازد...دی وان لوچه...! چشمانم به یکباره باز می شوند...مردمک گشاد شده ام نور را تاب نمی آورد...دستم را روی چشمم می گذارم و می چرخم...تنم در تماس با داغی بی حد جسمی ست...که خوب می شناسمش...دستم را بر میدارم و نیم خیز می شوم...کنارم نشسته...لبخند بر لب و آرام...! نفسم را برق تند چشمانش قطع می کند...! شومی هدفش را از نگاهش می خوانم....! عقب می روم...تا آنجا که می توانم...اما دسته مبل سدم می شود...تلاش بیهوده ام...لبخندش را عمق می دهد...! لبهایم را به زور از هم باز می کنم:-اینجا چکار می کنی؟
...