رمان سوء تفاهم از فرشته 69

 
:نام کتاب:سوء تفاهم
:نویسنده:فرشته 69
حجم کتاب:1.66  مگابایت پی دی اف و 1.03 مگابایت اندروید و 0.91  مگابایت جاواو 197 کیلو بایت epub
:خلاصه ی داستان:
یه سوء تفاهم بین دو تا ادم یه دختر و یه پسر واینکه ایا اونا قادرن این مسئله رو حل کنن؟ و دلیل این سوء تفاهم ایا یه اتفاق سادس ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

:فرمت کتاب:pdf,java,apk,epub

 :دانلود رمان سوء تفاهم از فرشته 69 با فرمت پی دی اف

 :دانلود رمان سوء تفاهم از فرشته 69 با فرمت اندروید

 :دانلود رمان سوء تفاهم از فرشته 69 با فرمت  جاوا

 :دانلود رمان سوء تفاهم از فرشته 69 با فرمت epub

قسمتی از متن رمان:

نگاهم روی صفحه ی کامپیوتر ثابت موند بود بالاخره قبول شده بودم ولی نه سراسری .مامان اسفند رو بالا سرم میچرخوندو قربون صدقم میرفت از خوشحالی روی پاش بند نبود ولی کسی از ته دل من خبر نداشت از قصد زده بودم مهندسی عمران چون میدونستم شهر خودمون نداره و من زدم تهران . توی دلم مجبور شدم برای هزارمین بار این جمله ی لعنتی رو با خودم تکرار کنم لعتن به تو رضا
مامان: چیه مادر چرا زانوی غم بغل گرفتی ؟ فدات بشم خانم مهندس
- مامان جان انقدر مهندس مهندس نکنید میدونید هزینه این رشته اونم تو دانشگاه ازاد چقدره؟؟؟؟ تازه هزینه ی زندگی توی تهران رو هم بی خیال بشیم
بقضمو قورت دادمو گفتم : خودتم میدونی که معلوم نیست دانشگاه بهمون خوابگاه بده یا نه؟
مامان: مهم نیست مادرم من و بابات یه عمر واسه این لحظه تلاش کردیم و جون کندیم این قدر فکر بی خود نکن حالا هم پاشو برو یه دوش بگیر تا حالت جا بیاد باباتم از اداره زنگ زد کلی خوشحال بود گفت اگه بتونه زودتر میاد
با بی میلی از جام بلند شدم خودمم میدونستم دانشگاه رفتن تو این رشته شاید ارزوی خیلی ها بود ولی واسه پدر کارمند من که یه عمر با زحمت زیاد تونسته بود تو شهرمون یه خونه ی فسقلی بخره هزینه اش سرسام اور بود .
فکرو خیال داشت دیوونم میکرد از جام بلند شدم تا برای ارامش خودم دو رکعت نماز بخونم با خودم فکر کردم اگه تو اینده یه کار خوب گیر بیارم میتونم هزینه دانشگاهمو با کار کردنم تا حدودی جبران کنم نمازمو خوندم تو حال جلوی تلویزیون نشستمو باز دوباره تو فکرو خیال رفتم
شاگرد زرنگی تو دبیرستان بودم و تمام معلمام منو جزء رتبه های برتر کشوری میدونستند.
فکرو خیال داشت دیوونم میکرد از جام بلند شدم تا برای ارامش خودم دو رکعت نماز بخونم با خودم فکر کردم اگه تو اینده یه کار خوب گیر بیارم میتونم هزینه دانشگاهمو با کار کردنم تا حدودی جبران کنم نمازمو خوندم تو حال جلوی تلویزیون نشستمو باز دوباره تو فکرو خیال رفتم
شاگرد زرنگی تو دبیرستان بودم و تمام معلمام منو جزء رتبه های برتر کشوری میدونستند.
با تکون خوردن یه بسته جلوی چشمم از فکرو خیال بیرون اومدم بابا با لبخند جلوم وایستاده بودو یه بسترو جلوی چشمم تکون میداد
بابا:سلام بر خانوم مهندس عزیزم مبارکت باشه بابا جان
شیرینی رو دست مامانم دادو بسته ی کادو پیچ شده دستشو بهم داد و گفت:اینم هدیه قبولیت دخترم شنیدم دل نگرون هزینه های دانشگاهت بودی
لپمو کشیدو گفت: شما تو این کارا دخالت نکن اینجوری بابا فکر میکنه ادم بی عرضه ایه.