رمان سال های بی کسی از مریم جعفری
:نام کتاب:سال های بی کسی
:نویسنده:مریم جعفری
:حجم کتاب:4.3مگابایت پی دی اف و 1.23 مگابایت اندروید و 1.12مگابایت جاواو 430کیلو بایت epub
:خلاصه ی داستان:
فروغ دختر ته تغری خانواده ای سنتی است او که بسیار شیطان و شلوغ است به اصرار خانواده مجبور می شود با یکی از پسران بازاری پولدار که تمام زندگی اش تحت سلطه مادرش بوده نامزد کند اما با مرگ یکی از بستگان نامزدش به او تهمت بد قدمی می زنند و نامزدی ان ها به هم می خورد افسردگی فروغ به علت طرد شدنش شدت می گیرد و خانواده که خود را مقصر این کار می دانند شروع به محبت بیش از حد به فروغ می کنند در این حال برخورد های فروغ برادر شوهر خواهرش به نام کیانوش که جوانی بد نام ولی بسیار ثروتمند بود باعث ایجاد علاقه ای شدید بین ان ها می شود تا این که کیانوش به خواستگاری فروغ می رود
:فرمت کتاب:pdf,java,apk,epub
:دانلود رمان سال های بی کسی از مریم جعفری با فرمت پی دی اف
:دانلود رمان سال های بی کسی از مریم جعفری با فرمت اندروید
:دانلود رمان سال های بی کسی از مریم جعفری با فرمت جاوا
:دانلود رمان سال های بی کسی از مریم جعفری با فرمت epub
قسمتی از متن رمان:
از بالای درخت تنومند گیلاس که تازه به شکوفه نشسته بود به مادر می نگریستم. داشت تلاش می کرد مرا متقاعد کند که هر چه زودتر از درخت پایین بیایم.
- بیا پایین دختر میافتی اخه خجالت هم خوب چیزیه. من که اندازه تو بودم داداشتو زاییده بودم . این کارها برای تو عیبه اگه یکی تو رو بالای درخت ببینه چی فکر می کنه؟ لجوجانه در حال تکان دادن پاهام روی درخت گفتم - هر کی هر چی میخواد بگه من پایین نمی یام.
مادر در حال کندن گونه اش در حالی که به بالا نگاه میکرد و دستش را در برابر نور خورشید جلوی صورتش گرفته بودگفت
این اداها برای چیه؟ برای اینکه حرفتو به کرسی بنشونی؟ بیا پایین مادر بیا الان مهمانها از راه میرسند من هم هزارتا کار دارم. بیا برو لباستو عوض کن دستی به سرت بکش.
بعد برای ترساندن من ادامه داد
اگه اقا جونت بیاد و تو رو اون بالا ببینه عصبانی میشه . مگه نمیدونی چقدر به این گل و درخت ها اهمیت میده . تو با هر حرکتی کلی از شکوفه هاشو حروم میکنی. بیا پایین مادرجون بیا پایین .
دو دستم را محکم به یکی از ساقه های درخت قلاب کردم و در حال تاب خوردن میان خنده و سر و صدا گفتم
- نمی دونی مادر جون این بالا چقدر عالیه میشه سه تا حیاط اون طرفتر رو هم دید.
مادر وحشت زده زیر پای من ایستاد و فریاد زد
این چه کاریه ؟ مگه خل شدی دختر ؟ میافتی خدای نکرده می میری . فروغ اگه نیای به خدا قسم زنگ میزنم داداشتو خبر میکنم اونوقت هر چی دیدی از چشم خودت دیدی . به خیالت رسیده؟ که با این خل و چل بازیها بتونی ابرو ی من و اقا جونتو ببری ؟
من که مخصوصا جایی رفته بودم تا جلوی خواستگارها ابرو ریزی کنم با شنیدن اسم داداش فرهاد کمی در ادامه این بازی شل شدم و ارام لب ساقه تنومند درخت کهنسال گیلاس که میگفتند همسن عمه ساراست نشستم و به مادر خیره شدم . او در لباس تازه ای که به مناسبت همین مجلس خریده بود مرتب و منظم مینمود و من در حال نگریستن به او اندیشیدم که اگر موهایش را رنگ کرده بود دیگر تا این سن و سالش توی ذوق نمیزد. مادر که نرمش مرا حس کرده بود لب به نصیحت گشود و گفت
- تو که دیگه بچه نیستی مادر شانزده هفده سالته . دختر هم مثل پله باید خواستگار بیاد وبره ما که مجبورت نکردیم جواب مثبت بدی اونا میان و میرن اگه پسندیدی که هیچ اگه هم نپسندیدی میگیم نه . خوبیت نداره . این چه کاریه تا کیش به کشمش میری اون بالا؟
سرسختانه گفتم
- من هنوز بچه ام مادر جون اما شما همچین با من رفتار میکنین انگار من ترشیده ام
- اگه اینطوری رفتار کنی ترشیده هم میشی زیاد خوشبین نباش
- نخیر هیچم اینطور نیست مگه همین دختر عمو فرناز نبود که 28 سالگی شوهر کرد ؟ خیلی هم خوشبخت شده
اره جون عمه اش مگه این که خودش بگه اگه فکر کردی که من میزارم تو توی سن اون شوهر کنی کور خوندی زود باش بیا پایین مگر نه زیر افتاب کباب میشی .
- نمی یام .
مادر که دیگر خونش به جوش امده بود کمی پایش را بلند کرد تا از من نیشگون بگیرد ولی چون دستش به من نرسید مغلوبانه گفت
- ای چش سفید مگه این که دستم بهت نرسه
با امدن کلفت پیر خانه مان مادر سعی کرد به خودش مسلط شود ولی هنوز لحن تندی داشت.
- خانم جون اقا فرهاد پشت تلفن منتظرند.
مادر باردیگر به بالا نگریست و در حال رفتن به طرف ساختمان به کلفتمان که همه او را باجی می نامیدیم گفت
- باجی خانم بگو بیاد پایین وقت تنگه .
باجی در حالی که به من می نگریست مطیعانه گفت
- چشم خانم جون شما برین تلفونو جواب بدین .
مادر وارد ساختمان قدیمی ابا و اجدادیمان شد و باجی خانم با اطمینان از رفتن مادر به مهربانی گفت
- فروغ بیا پایین عزیزم . خوبیت نداره لباستو از اتوشویی گرفتم خودم هم حمامتان می کنم تصدقتان بشم بیایین پایین .