رمان رویای شیرین من از sh sh
:نام کتاب:رویای شیرین من:نویسنده:sh sh
حجم کتاب:2.25 مگابایت پی دی اف و 1.01 مگابایت اندروید و 897 کیلوبایت جاواو 191 کیلو بایت epub
:خلاصه ی داستان:
صدف با ورود خواستگارش متوجه گذشته میشود گذشته ای که داستان زندگی مادرش را در برمیگیرد"فرشته دختری که دلباخته ی فرهاد میشه عشقی که در حجابی از خودخواهی و غرور پوشانده شده و اجازه خودنمایی ندارد....................................
:فرمت کتاب:pdf,java,apk,epub
:دانلود رمان رویای شیرین من از sh sh با فرمت پی دی اف
:دانلود رمان رویای شیرین من از sh sh با فرمت اندروید
:دانلود رمان رویای شیرین من از sh sh با فرمت جاوا
:دانلود رمان رویای شیرین من از sh sh با فرمت epub
قسمتی از متن رمان:
-صدف،صدف جان،مامانی کجایی؟اینجا چه خبره،صدف کجایی؟-تولدت مبارک مامان گلم
-تولد من،وای یادم رفته بودم ممنون دخترم
اخم های صدف رفت تو هم و اومد جلو و گفت:واقعأ یادتون رفته بود چطور فراموش کرده بودید؟
-عزیزکم بعد از 45 سال دیگه کی به فکر تولده
-مامان همچین میگید 45 سال آدم فکر میکنه با یک پیر زن طرفه که از سنش خجالت میکشه
-خواب با یک پیرزن طرفی دیگه
-مامان...
-باشه آروم باش هر چی تو بگی عزیزم حالا باید چیکار کنیم؟
-جشن میگیریم و با هم خوش میگذرونیم
-قربونت برم عزیزم هر کاری که تو بخوای میکنیم
-یک سوپرایز دارم چند لحظه صبر کنید
تا صدف بره و به قول خودش سوپرایزش رو بیاره ذهنم به گذشته ها پر کشید.همیشه عاشق یک جشن بزرگ برای تولدم بودم بایک کیک که با شکوفه های بهاری تزیین شده باشه من عاشق بهار بودم ولی با دستهای خودم بهار زندگی ام رو خزون کرده بودم ولی حالا بهار زندگی من صدفه اون همه چیز گذشته و حال و آینده ی منه...
-مامان کجایی؟تولدت مبارک
-وای چه قشنگه از کجا فهمیدی الان یک همچین چیزی دلم میخواد؟
-از اون چشمهای مهربونت
-من فقط 45 سال دارم این شمع عدد 2 این وسط چیکار میکنه؟
-خواب 45 که عدد تولد شماست و عدد 2 مربوط میشه به دو سال قبل،ما روز تولد شما وارد ایران شدیم و الان دقیقأ دو ساله که اینجا زندگی میکنیم
-وایستا وایستا از کی تا حالا ایران اومدن ما برای شما مهم شده که براش جشن میگیری؟
-شما که میدونی من زندگی تو ایران رو خیلی دوست دارم بالاخره اینجا وطن من و شماست
-نه خیر این حرفا رو به من تحویل نده شیطون،سال قبل از این حرفا نمیزدی
-مامانی اذیت نکن دیگه بیا شمع ها رو فوت کن تا ...
-با من مثل بچه ها رفتار نکن ماجرا رو بگو
-مامان من برات تولد گرفتم فقط همین ماجرا چیه؟
-صدف من مادرتم اگه تغییر اون چشمای عسلی رو نشناسم باید به خودم شک کنم عسلم
-تو چشمهای من چی تغییر کرده؟
-خیلی چیزها وقتی مادر... شدی میفهمی
-الان با این شمع های روشن چی کنیم؟
-فوتشون میکنیم مگه این بهترین راه نیست؟
-پس فوت کنید
شمع ها رو فوت کردم و به صدف گفتم:اینم از شمع ها حالا برو دو تا قهوه بیار تا من برات کیک ببرم
-چشم قربان،اطاعت میشه
خدایا خیلی بزرگ شده اونقدر که دارم فکر میکنم یک مدت دیگه باید بره دنبال زندگی خودش
خدایا بهم توان بده تا بتونم رفتنش رو تحمل کنم خودت خوب میدونی 20 سال تمام چه عشقی رو در آغوش داشتم خدایا از غرور خرد شده ی من چیزی باقی نمونده کمکم کن تا...
-اینم قهوه ی مخصوص صدف پس چرا کیک رو نبریدی مامانی؟
-الان میبرم عزیزم بیا بشین
-چشم نگفتی
-چی رو صدفم؟
-تغییر چشمهای من
-یک راز مادرانه،یک راز باقی میمونه پس زیاد کنجکاو نشو باید خودت حس کنی.حالا بگو چی باعث اون برق زیبا تو چشمهای گل من شده؟