رمان جان و شوکران

jan-shokaran

نام کتابنام کتاب : جان و شوکران
نام نویسنده نام نویسنده : بهاره حسنی b.hassani
حجم حجم :6.2MG(تعداد صفحات:634)
خلاصه داستانخلاصه داستان:
شوکران گیاهی سمی و کشنده اما همان گیاه کشنده راه تسکین درد های سرطانی است ... هم باعث مرگ است هم گاهی از مرگ جلوگیری میکند..این هم داستان خیلی از ما ادم هاست ... دل  میشکنیم و بعد تلاش میکنیم  تا دل به دست بیاوریم .. زخم میزنیم و میخواهیم مرهم باشیم ..

t_logoکانال تک سایت در تلگرام، اینجا کلیک کنیدt_logo

فرمت کتاب فرمت کتاب : PDF

دریافت کتابدریافت رمان جان و شوکران فرمت PDF

قسمتی از متن رمان جان و شوکران:
-مامانم هیچ وقت بغلم نکرد ترانه....هیچ وقت...شب هایی که بی خواب می شدم ومی ترسیدم،همیشه منتظربودم مامانم بیاد وبغلم کنه......برام همونطور که برای میران لالایی می خوند،لالایی بخونه...ولی همیشه منو فراموش کرد...همیشه......ترانه،اذیتت می کنم،عذابت میدم...ازم متنفری....همه قبول،ولی امشب رو،مادرم شو ترانه....مادرم شو...برام لالایی بخون..... رمان جان و شوکران
یکی از سیب زمینی های تو خالی رو برداشتم و مواد رو داخلش ریختم....سعی می کردم حواسم رو پرت کنم از اینکه کیانمهرپشتِ میزنشسته بود و خیره نگاهم می کرد....نگاهش حرارت داشت و من حتی اگه احساسی بهش نداشتم ، این حرارت ذوبم می کرد!دلمه ی آماده رو کنار بقیه گذاشتم ،دست هام می لرزید ، از بودنش!. رمان جان و شوکران
-منم مثه برادرت.... باشه ؟ اون اگه یه مقدار ازت محبت ببینه باور کن دنیاش زیر و رو می شه...برادرانه بهت میگم ، اگه یه کم باهاش خوب باشی دنیا رو به پات میریزه...نمی خواستم جواب بدم ، حوصله ی بحث کردن و یا دلیل شنیدن برای قانع شدن رو نداشتم.. تو این شرایط واقعا چی باید می گفتم ؟ چی؟!بنابراین چیزی نگفتم و تنها به تکون داد سر اکتفا کردم ، حسین آرومتر گفت.. رمان جان و شوکران
نون تازه رو با قیچی به تکه های مساوی تقسیم کردم و داخل سبد نون گذاشتم..
دوتا بشقاب ، ظرفِ سیب زمینی های سرخ شده ، سسِ کچاپ ، فلفل قرمز و نمک و نعنا خشک آخرین تیکه های پازلِ میز شامم بود...
دستم رو به دیوار گرفتم و سرم رو از درِ آشپزخونه بیرون فرستادم ، روی زمین نشسته بود و دستِ چپش رو پشتِ گردنش گذاشته بود و با دستِ راستش خودکار به دست گرفته بود و به کاغذهایِ رویِ زمین خیره بود..... رمان جان و شوکران
-چرا ! قرارِ ! می دونی چرا ؟ می دونی چرا قرارِ ؟ برای اینکه من تو رو خریدم . . می فهمی ؟ خریدم ات ! در قبالِ دادنِ بدهی هایِ ِ بابات خریدم ات . .پس هر چی من میگم باید گوش کنی . . هرچی !صدام بالاتر رفت و من نمیدونم اون کیانِ عاشق کجا گم و گور شده بود ؟ :-حتی اگه بگم همین الان باید باهام بخوابی ، باید بدون چون و چرا مثه یه بره بری تو رختخواب ، فهمیدی ؟چشم های ترانه پر شد از اشک !. رمان جان و شوکران
-دلت تنگشه ؟ نگرانشی ؟ اسمش که میاد دلت تاپ تاپ می کنه ؟ محکم ؟ دوست داری همه اش نزدیکش باشی؟ دوست داری فقط توجه اش به تو باشه ؟ آره ؟ دوست داری براش بهترین باشی ؟ خستگی اش رو در کنی ؟ اینا میشه دوست داشتن . . دوست داشتن عجیب نیست ، غریب نیست ، زیادی گنده نیست . . ساده اس ، ولی عمیق !متحیر از حرف هایی که تا حالا از مادر نشنیده بودم ، به معنی اشون هم فکر کردم . . . رمان جان و شوکران
من نگرانِ کیان بودم ؟دلتنگش ؟ دوست داشتم بهترین باشم تو نگاهش ؟ دوست داشتم روحِ خسته اش رو آروم کنم ؟ قلبم . . .تاپ تاپ می کرد ؟وشاید جوابِ همه ی اینها آره بود . . ولی امان از ناباوری ، امان از عقلی که نمی خواست شوکِ وارده رو بپذیره ، حتی دویست و بیست ولتش رو !دست هاش رو دو طرفِ صورتم گذاشت و آهسته نجوا کرد . رمان جان و شوکران
"دوستان توجه کنید متون قسمتی از متن رمان به صورت کاملا اتفاقی از رمان انتخاب میشود و متون منتخب نویسنده رمان نیست"