رمان ترک دهم

track-dahom

نام کتابنام کتاب : ترک دهم
نام نویسنده نام نویسنده : فهیمه غلامشاهی
حجم حجم 3.2MG:(تعداد صفحات:241)
خلاصه داستانخلاصه داستان:دختری از جنس شورپسری از جنس غمپسر قلب دارد ... نه اینکه نداشته باشد!دارد ... آن هم قلبی بزرگ به مثال دریا...فقط گم کرده است محبت را ...عاشقی را ...خندیدن را ...آدم ها زهر فراموشی به جانش ریخته اند ...این قلب خاموش ، شعله میخواهد!شعله عشق!حالا اگر هوا بارانی شودباران بیایدو شعله عشق خاموش شود...چیزی نمیماند جز درد و درد و درد ...و خاطراتی که هیچگاه فراموش نمیشوند!

t_logoکانال تک سایت در تلگرام، اینجا کلیک کنیدt_logo

فرمت کتاب فرمت کتاب : PDF

دریافت کتابدریافت  کتاب فرمت PDF

قسمتی از متن رمان رمان ترک دهم:
گونم رنگ گرفت و سرم و زیر انداختم !
گفت :- خجالت کشیدی؟! ... جوابشو ندادم ! ... سرمو بالا گرفت که نگامو دزدیدم و گفت :- ببینمت ! ماهور به من نگاه کن ! ... مستقیم تو چشماش نگاه کردم ! ... لبخندی زد و گفت :- آره؟! خجالت کشیدی؟! ... نگاهمو دوباره دزدیدم و دستم و از دستش بیرون کشیدم و به سرعت از اتاق بیرون دویدم! ... مستقیم که ذل زد تو چشمام ! ... انگار ، دست و پام و گم کردم ! ... رمان ترک دهم
با صدای بلند شروع کردم به گریه کردن!سرم و گرفتم و روی زمین نشستم!در باز شد و ماهان سراسیمه اومد تو!صدام کرد :- ماهور چیشده؟! ... ماهور من و نگاه کن!ماهور خانوم؟! ... خواهری؟!من و ببین!من اما اشک میریختم! نمیتونستم خودم و کنترل کنم!فقط تماس فلوریا رو کم داشتم و صدای شایان که اسمش و صدا میزد!هق هق میزدم و حرفاش مثل خوره به جونم افتاده بود!رمان ترک دهم
دارم بزرگ میشم که بتونم بی تو و با یادت سر کنم! مگه همیشه همین و نمیخواستی؟!
ماهورت بزرگ شده!شده یه ماه خاموش!
این ماه خاموش ، تا ته دنیا عاشق میمونه! عاشق یه بی معرفت دوست داشتنی!
سرم و به پشتی صندلی تکیه دادم و تا اونجا آهنگ گوش دادم و عکسامون و نگاه کردم! ...
از فرودگاه بیرون اومدم!
ریه هام و پر از هوای تازه کردم و عینک آفتابیم و روی چشمام گذاشتم تا کسی چشمای قرمز و پف کردم و نبینه! دلم تنگ شده بود برای هوایی که بوی تورو میداد! در هوای تو ، بی هوای خودت نفس میکشم!رمان ترک دهم
دست های لرزونم و نرم و موزون روی کلید های پیانو حرکت میدادم!
اشک میریختم و میزدم! ... به یاد چهار سال تنهایی میزدم!
به یاد اون همه دروغ میزدم! به یاد عشقی که هیچوقت تو دلم تبدیل به نفرت نشد میزدم!
این آخرین باره من ازت میخوام ، برگردی به خونه
این آخرین باره من ازت میخوام ، عاقل شی دیونه
اونقد بزرگه تنهایی این مرد.رمان ترک دهم
"دوستان توجه کنید متون قسمتی از متن رمان به صورت کاملا اتفاقی از رمان انتخاب میشود و متون منتخب نویسنده رمان نیست"