رمان ترک دهم




کانال تک سایت در تلگرام، اینجا کلیک کنید

گونم رنگ گرفت و سرم و زیر انداختم !
گفت :- خجالت کشیدی؟! ... جوابشو ندادم ! ... سرمو بالا گرفت که نگامو دزدیدم و گفت :- ببینمت ! ماهور به من نگاه کن ! ... مستقیم تو چشماش نگاه کردم ! ... لبخندی زد و گفت :- آره؟! خجالت کشیدی؟! ... نگاهمو دوباره دزدیدم و دستم و از دستش بیرون کشیدم و به سرعت از اتاق بیرون دویدم! ... مستقیم که ذل زد تو چشمام ! ... انگار ، دست و پام و گم کردم ! ... رمان ترک دهم
با صدای بلند شروع کردم به گریه کردن!سرم و گرفتم و روی زمین نشستم!در باز شد و ماهان سراسیمه اومد تو!صدام کرد :- ماهور چیشده؟! ... ماهور من و نگاه کن!ماهور خانوم؟! ... خواهری؟!من و ببین!من اما اشک میریختم! نمیتونستم خودم و کنترل کنم!فقط تماس فلوریا رو کم داشتم و صدای شایان که اسمش و صدا میزد!هق هق میزدم و حرفاش مثل خوره به جونم افتاده بود!رمان ترک دهم
دارم بزرگ میشم که بتونم بی تو و با یادت سر کنم! مگه همیشه همین و نمیخواستی؟!
ماهورت بزرگ شده!شده یه ماه خاموش!
این ماه خاموش ، تا ته دنیا عاشق میمونه! عاشق یه بی معرفت دوست داشتنی!
سرم و به پشتی صندلی تکیه دادم و تا اونجا آهنگ گوش دادم و عکسامون و نگاه کردم! ...
از فرودگاه بیرون اومدم!
ریه هام و پر از هوای تازه کردم و عینک آفتابیم و روی چشمام گذاشتم تا کسی چشمای قرمز و پف کردم و نبینه! دلم تنگ شده بود برای هوایی که بوی تورو میداد! در هوای تو ، بی هوای خودت نفس میکشم!رمان ترک دهم
دست های لرزونم و نرم و موزون روی کلید های پیانو حرکت میدادم!
اشک میریختم و میزدم! ... به یاد چهار سال تنهایی میزدم!
به یاد اون همه دروغ میزدم! به یاد عشقی که هیچوقت تو دلم تبدیل به نفرت نشد میزدم!
این آخرین باره من ازت میخوام ، برگردی به خونه
این آخرین باره من ازت میخوام ، عاقل شی دیونه
اونقد بزرگه تنهایی این مرد.رمان ترک دهم
"دوستان توجه کنید متون قسمتی از متن رمان به صورت کاملا اتفاقی از رمان انتخاب میشود و متون منتخب نویسنده رمان نیست"