دانلود رمان بادیگارد اجباری

خلاصه رمان بادیگارد اجباری :

رمان بادیگارد اجباری به درخواست کاربران عزیز تک سایت به آرشیو رمان عاشقانه تک سایت اضافه شد . داستان رمان بادیگارد اجباری درمورد نویسنده ای معروفه که به خاطر خطرات امنیتی که ممکنه تهدیدش کنند مجبور به استخدام پلیسی در نقش بادیگارد میشه ، پلیسی مغرور و خاص .

شامل نسخه های اندروید apk ایفون epub کامپیوتر pdf


قسمتی از متن رمان بادیگارد اجباری:

و سریع از اتاق رفت بیرون، خخخ چه عجله ای داشت!

بهار ‌- علی واقعا اگه میمردم فقط برام متاسف می شدی؟ امم یعنی میخوام بگم که به خاطر خودم ناراحت نمی شدی؟

حالا چی بگم؟! آه بهتره از خودم دور نگهش دارم اینطوری به نفع هردوتامونه!

نفس عمیقی کشیدم و با لحنی که سعی کردم بی تفاوت باشه و موفقم شدم گفتم:

– آره فقط برات متاسف می شدم فقط برای اینکه سنت کم بود ناراحت میشدم!

و سرمو انداختم پایین، بهارم دیگه چیزی نگفت منم مثلا بی توجه بهش رو تخت دراز کشیدم و چشمامو بستم!

یه بیست دقیقه ای گذشت که بهار با صدای گرفته ای گفت:

بهار – خب دیگه من برم!

متعجب نگاش کردم گریه کرده بود آه!

دیگه نباید دوسم داشته باشی!

دیگه نباید بهم فکر کنی!

و دیگه نباید به خاطرم گریه کنی یعنی حق نداری گریه کنی!

یه بار دیگه هم اشک تو درآوردم و فکر کردم بابک باعث گریه ت شده!

بغض مو قورت دادم و نگاه مو زیر انداختم و گفتم:
– ممنون که این چند روز بیمارستان بودید و…

مکثی کردم، گفتتش سخته ولی باید بگم اگه بهارم مثل پدر و مادرم بشه هیچوقت خودمو نمی بخشم!
قلبم تو دهنم میزد دهن باز کردم حرف مو بزنم ولی صدایی از گلوم خارج نشد دهن مو بستم!

دستام مشت شد من مردم نباید اینقد ضعیف باشم مهم اینکه تنها عزیزم زنده باشه و منو فراموش کنه و خوشبخت بشه، با فکر به این موضوع جرات مو جمع کردم و بی تفاوت گفتم:

– و خانم بطرگمهر امیدوارم دیگه هیچوقت همدیگه رو نبینیم خدانگهدار!
و خداحافظی و جدایی من از عشقم آه!