رمان اقیانوس خورشید
نام کتاب : اقیانوس خورشیدنام نویسنده : هستی.ق
حجم :4.5MG
خلاصه داستان:
دخترکی تنها ، بی پشتوانه ، زخم خورده ... پس از چند سال به خانه پدری اش باز میگردد و به خاطر همین بازگشت نا خواسته وارد زندکی مرموز یک نوازنده میشود . در ظاهر همه چیز خوب و روی روال است تا وقتی که قیم قانونی او به ایران باز میگردد...
کانال تک سایت در تلگرام، اینجا کلیک کنید
فرمت کتاب : PDF قسمتی از متن رمان:رفتنشان را نظاره گر شدم ، موبایلم برای دهمین بار در جیبم لرزید ، بعد از اینکه نفس و کامدین از آموزشگاه بیرون رفتند ، گوشی را بیرون کشیدم ،باز همان شماره ی ناشناس ، 12 تماس ناموفق دیگر !
نفس عمیقی کشیدم و به طرف حیاط آموزشگاه رفتم همزمان با تازیانه ی سرد باد موبایلم دوباره زنگ زد ، با کمی تاخیر جواب دادم .
_پاشو کتی برو بگیر بخواب ، منم برم که از خستگی دارم بیهوش می شم، نفسم برسه به درسش .
کتی _سبحان هنوز برنگشته .
کامدین_فردادم هنوز برنگشته ، حتما با همن ، نگران نباش ، جفتشون بادمجون بمن .
کتی خندید و از جا برخاست
_باشه پس شب بخیر
کامدین من را جلو کشید و ساعدم را بالا گرفت ، درست مقابل چشمان پدرش .
_بفرما بابا ، اینم از شاهکار خان داداشت ! تحویل بگیر ، یادته چقدر عز و جز کردم و شما هی گفتی امکان نداره اذیتش کنه ، بفرما ! خیالت راحت شد ؟ الان باور می کنی ؟
زن عمو برخاست و دستی آرام بر ساعدم کشید
_وحید خان اینطوری کرده دخترم ؟
اگر آنجا می ایستادم ، منفجر می شد و آبرو ریزی می کرد ، برای همین بلافاصله بعد از گفتن حرفم از جلوی چشمش فرار کردم و سر میز برگشتم .
سبحان مثل بمب ساعتی شده بود ، جلو تر از ما از رستوران بیرون زد و بدون خداحافظی سوار ماشینش شد و رفت .
از رفتارش دلخور شدم ، در بهترین روز زندگی ام بدترین رفتار عمرش را داشت .
"دوستان توجه کنید متون قسمتی از متن رمان به صورت کاملا اتفاقی از رمان انتخاب میشود و متون منتخب نویسنده رمان نیست"