رمان جین ایر (جلد اول و دوم)

jane-eyrs

نام کتابنام کتاب : جین ایر
نام نویسنده نام نویسنده : شارلوت برونته
حجم حجم : 6.2 MG

t_logoکانال تک سایت در تلگرام، اینجا کلیک کنیدt_logo

فرمت کتاب فرمت کتاب : PDF

دریافت کتابدریافت  کتاب فرمت PDF(جلد اول و دوم ادغام شده است)

قسمتی از متن رمان :
-جین ، من از ادمهای کنجکاو و ایارد گیر خوشم نمی اید ؛ از این گذشته ، برای بچه عیب است که با بزرگ ترهای خود اینطور حرف بزند و از انها سوال کند . برو یک گوشه بنشین ، و تا وقتی نتوانی به طور شایسته حرف بزنی ساکت بمان .
یک اطاق کوچک صبحانه کنار اطاق نشیمن بود ؛ آهسته خود را به انجا رساندم . در آن اطاق یک قفسه ی کتاب بود . کتابی ، که سعی داشتم مصور باشد ، از میان کتابها انتخاب کردم . رفتم بالای سکوی درگهای پنجره ، پاهایم را مثل ترکها زیرم جمع کردم و چهار زانو نشستم . پرده ی ضخیم سرخی را که تقریبا نزدیکم بود کشیدم و خود را کاملا از چشم اهل خانه پنهان نگهداشتم .
گفت: «دیگر نیست.» آن را در جیبم گذاشتم و عازم خانه شدم. در آن لحظه نمی توانستم آن را باز کنم. طبق مقررات مدرسه موظف بودم ساعت هشت آنجا باشم؛ در آن موقع ساعت از هفت و نیم گذشته بود.
وقتی به آنجا رسیدم بایست چند وظیفه ی مختلف را انجام می دادم: در طول ساعت مطالعه ی دختران بایست نزد آنها می نشستم، بعد نوبت دعا خواندن و فرستادن آنها به رختخواب بود و پس از آن هم بایست با سایر معلمان شام می خوردم. حتی وقتی که سرانجام موقع استراحت شبانه شد باز هم دوشیزه گرایسِ منفک ناشدنی در اطاق خوابم مصاحب من بود. در شمعدان اطاق ما ته شمع کوتاهی بیشتر نمانده بود
دوشیزه خانمهای اشتن پرسیدند: «چی فکر می کنید؟ چه احساسی دارید؟ آیا او یک طالع بین واقعی است؟»
دوشیزه اینگرام در پاسخ گفت: «یکی، یکی، جانم. اینقدر سؤال نکنید. در واقع حیرت و زودباوری شما را خیلی آسان می شود تحریک کرد. به نظر می رسد که همه ی شما _ از جمله مامان خوبم _ به این موضوع خیلی اهمیت می دهید و کاملاً معتقدید در این یک جادوگر واقعی داریم که با پیرمرد ارتباط صمیمانه و نزدیکی دارد. کسی که من دیدم یک کولی ولگردست. با روش بسیار پیش پا افتاده ای کف بینی می کند. چیزهایی که به من گفت همانهایی است که کف شناسهای معمولی می گویند. هوس کنجکاوی من ارضا شد و حالا فکر می کنم آقای اشتن، همانطور که تهدید کرد، بجا خواهد بود که این عجوزه را به حبس بیندازد.»
_ «آیا می توانم بپرسم چرا (نه، متشکرم)؟»
_ «تا حالا هیچوقت با شما غذا نخورده ام، آقا، و حالا هم دلیلی برای این کار نمی بینم تا وقتی که...»
_ «تا وقتی که چی؟ مثل این که از جملات ناتمام خوشت می آید؟»
_ «تا وقتی که دیگر نتوانم تنها غذا بخورم.»
"دوستان توجه کنید متون قسمتی از متن رمان به صورت کاملا اتفاقی از رمان انتخاب میشود و متون منتخب نویسنده رمان نیست"