رمان فصل بادبادک ها از مهسا زهیری

زنی تنها و مطلقه به نام شیده ، وارث خانواده ای بزرگ .. برادرش رو 5 سال پیش در یک حادثه به طور مشکوکی از دست داده .. و حالا افرادی  قصد نزدیک شدن به شیده رو دارن و باعث شده داستان مرگ برادرش دوباره باز بشه ... رمان فصل بادبادک ها رمانی جذاب با ژانر عاشقانه و اجتماعی از مهسا زهیری که در بهمن سال 1391 به انتشار رسید و به درخواست شما کاربران عزیز امروز به آرشیو رمان های ایرانی تک سایت اضافه شد .

دیگر رمان های مهسا زهیری در تک سایت:

 دانلود رمان به من بگو لیلی از مهسا زهیری

 دانلود رمان هیچوقت دیر نیست از مهسا زهیری

 رمان ستاره ی پنهان نوشته ی مهسا زهیری

 
 

[qs] مصاحبه و بیوگرافی مهسا زهیری [/qs]

 
قسمتی از متن رمان فصل بادبادک ها:
توی آینه به اخم پونه خندیدم و خواستم راه بیفتم که رستار فرمون رو گرفت و گفت: من می رونم.
جامون رو عوض کردیم. خواستم آدرس بدم اما متوجه شدم که دقیقاً داره مسیر اصلی رو می رونه. چیزی نگفتم. جلوی پارک نزدیک کانون نگه داشت. پونه سریع پیاده شد. دنبالش رفتم و گفتم: ناراحتی؟
خندیدم و بابا دستم رو گرفت که کمکم کنه. ازش برمیومد کل بیمارستان رو بخره که مشکلی برای من پیش نیاد. با هم بیرون رفتیم. ایمان و رستار از روی صندلی ها بلند شدند و به طرفمون اومدند. ایمان هنوز رنگ پریده ی صورتش برنگشته بود. دستم رو گرفت و بوسید. براش لبخند زدم. بابا من رو به خودش نزدیک کرد و به رستار چشم غره رفت.
هر دو توی سکوت به هم نگاه کردیم. رستار خیلی بی تفاوت به نظر می رسید. شاید من اشتباه می کردم و فقط از روی کنجکاوی یا اشتباه سر از اینجا درآورده بود. دوباره سرم رو روی بالش گذاشتم.
- حداقل از ظاهرم یه کم خجالت بکش!