رمان بگذار ستایشت کنم

bogzar-setayeshat-konam

نام کتابنام کتاب : بگذار ستایشت کنم
نام نویسنده نام نویسنده : ghazal.p
حجم حجم : 4MG(تعداد صفحات:544)
خلاصه داستانخلاصه داستان:
امیر ارسلان قصه ی ما محکم و مستبدوبا اراده است....مهربونیاش رو نشون نمیده اما بدی هاش و رفتار مستبدش به خوبی قابل مشاهدس وستایش قصه ی ما یه دختر مهربون و درد دیده است.... تا حالا چیزی رو برای خودش نداشته....نه اینکه نداشته باشه...

t_logoکانال تک سایت در تلگرام، اینجا کلیک کنیدt_logo

فرمت کتاب فرمت کتاب : PDF

دریافت کتابدریافت  کتاب فرمت PDF

قسمتی از متن رمان:
بیرون رفتیم و به سمت یه سالن رفتیم که با دوپله از سالن جلو راهرو جدا میشد ....وارد یه سالن خیلی بزرگ و زیباشدیم که با 3سری
مبل سفید-بنفش راحتی و پرده های به رنگ مبل ها دیزاین شده بود که من با خودم گفتم مرحبا به کسی که اینجا رو دیزاین کرده....حواسم رو
جمع کردم که مثل همیشه ضایع بازی در نیارم....آخه همیشه زیاد توی فکر میرم وسوتی میدم.رمان بگذار ستایشت کنم
سری تکون دادم و گفتم:
-شاید نگین.....اما آینده یه کتاب نخوندست......مطمئنا هرکسی که برای اولین بار یه کتاب رمان رو باز میکنه،نمیدونه یه صفحه جلوتر قراره چه اتفاقی بیفته
نمیدونه و همین دعوت به جلو رفتن و دونستن بیشترش میکنه.....شاید از یه قسمتایی از اون کتاب لذت ببره یا عذاب بکشه......گاهی با خوندن هر صفحه یا خط از اون کتاب میخنده و گاهی هم گریه میکنه.....
من نمیدونم قراره چه اتفاقی بیفته.....منتظرم و نگران.رمان بگذار ستایشت کنم
دخترک عزیزم سلام....امروز که داری این نامه رو میخونی من نیستم....من نیستم و متاسفم که داری روزهای سختی رو میگذرونی
کاش بودم کنارت وحداقل آرومت میکردم.....
اما این دلیل نمیشه که نخوام حقیقت رو بهت نگم....نیستم اما کسی هست که به کمکت نیاز داره
نمیتونم برات بگم چون ممکنه این نامه بجز تو به دست کسی دیگه برسه و اون موقعست که دوباره زندگیش دچار تلاطم میشه
اگه تاامروز مجبورشدم تو رو توی این شرایط بزرگ کنم،فقط و فقط دلیلش اون شخصه....رمان بگذار ستایشت کنم
مامان سری تکون داد.......
-مطمئنا از نگه داری عمه مهربانه......
الی بعد از فوت امیر اصلان و رفتارهای ماهرخ مادر ارسلان نمیتونست حرف بزنه.....تا چند ماه و بعد از اون با لکنت شدید.....
یه روز که توی کارخونه مشغول بودیم،با امیراصلان تماس گرفتند و گفتند که الی توی پارک از پله ها افتاده و بردنش بیمارستان ......اون موقع تازه براش پرستار گرفته بود......با عجله از کارخونه بیرون رفت.....رمان بگذار ستایشت کنم
"دوستان توجه کنید متون قسمتی از متن رمان به صورت کاملا اتفاقی از رمان انتخاب میشود و متون منتخب نویسنده رمان نیست"