رمان غرور طاووس

ghoroor-tavous

نام کتابنام کتاب : رمان غرور طاووس
نام نویسنده نام نویسنده : ویکتوریا هولت
حجم حجم : 3MG(تعداد صفحات:227)
خلاصه داستانخلاصه داستان:
اشراف زاده ای به نام جسیکا ، به واسطه فروش کاخ فامیلی آنها ، با خریدار کاخ که پیرمردی است ، دوستی شکل میگیرد.پیرمرد به جسیکا جواهری گرانبها هدیه میدهد .. هدیه ای که تاثیراتی ناخوشایند در زندگی جسیکا میگذارد.. صدا هایی مانند پا ، فریاد ، صدای پیانو و.... شاید روحی سرگردان وارد زندگی جسیکا شده است.

t_logoکانال تک سایت در تلگرام، اینجا کلیک کنیدt_logo

فرمت کتاب فرمت کتاب : PDF

دریافت کتابدریافت  رمان غرور طاووس فرمت PDF

قسمتی از متن رمان:
سرگردان و حیران به اطاقم رفتم که آیا کس دیگری هم از این راز آگاهی دارد؟ هر چه فکر کردم به جایی نمی رسیدم.
برای صرف شام به سالن غذاخوری رفتم. در داورهاوس همیشه زمان صرف غذا دل تنگ کننده بود..رمان غرور طاووس
********
و دوباره شروع به خندیدن کرد و ادامه داد: هرگز روزی که نامش را طاووس گذاشتم فراموش نمی کنم. جولیا همیشه به دیدن من می آمد و تصمیم داشت که از جک جدا شود و با من ازدواج کند. یک روز وقتی که در حال آمدن به خانه من بود از اسب سقوط کرد و کشته شد. بلافاصله جک ازدواج کرد. همسر او زنی ستمگر و مورد نفرت همه بود. طاووس کوچولو آن محیط نفرت انگیز را دوست نمی داشت. .رمان غرور طاووس
********
ابتدا درباره نامه مادرم برایش توضیح دادم و گفتم: آیا می دانستی که من فرزند او هستم؟
_ حدس می زدم. چون بیش از حد شبیه مادرت هستی. آن چشمان سیاه، آن مژه های بلند، آن ابروهای خوش فرم و آن بینی سر بالا و آن دهان زیبایت که همیشه لبخندی بر روی آن نقش بسته، حتی در بدترین مواقع زندگیت، به خوبی می توانم احساس کنم که او این جا نشسته،.رمان غرور طاووس
********
به نظر می رسید که بن سعی دارد خیلی با احتیاط پیش برود. پس ادامه داد: در آن شب جوس، دسموند و کرویسانت و من دور هم جمع شدیم. جوس چهارده ساله بود. خدای من او خیلی با هوش بود و هرگز کسی فکر نمی کرد که او یک بچه است. او به من گفته بود که دسموند تصمیم دارد مشهورترین تاجر اوپال در استرالیا و حتی دنیا شود. جوس قدی کوتاه حدود شش پا و پنج اینچ داشت.
********
_ جسیکا من را آن طور نگاه نکن، این شرط بندی منصفانه و آشکار بود. او همان اندازه شانس برنده شدن داشت که من داشتم. من تمام ثروتم را به شرط گذاشته بودم و او خانه اش را، و او باخت. او باید آن جا را به من می فروخت و من آن را به دست آوردم و به خاطر همین است که آنها هرگز مرا نبخشیدند، مخصوصاً مادربزرگت.
صمیمانه گفتم: بن، آیا تقلب نکردی؟ این چیزی است که می خواهم بدانم. .رمان غرور طاووس
********
یک هفته بعد از ازدواج میریام بود که آن حادثه اتفاق افتاد.
در یک روز صبح زود بن در حال قدم زدن بوده که ظاهراً عصایش روی مقداری برگ خیس لیز می خورد و بر روی زمین پرتاب می شود و مدت یک ساعت به همین حال باقی می ماند و کسی متوجه غیبت او نمی شود تا بالاخره ویلموت و بانکر او را پیدا کرده و به خانه حمل می کنند..رمان غرور طاووس
********
در ماه آپریل باز هم خانم ژرمان بچه دار شده بود و به خاطر این موضوع ژرمان بیش از حد ناراحت بود. مادربزرگم با آن احساس فوران... بخشندگی، بسته ای را پیچید تا برای آن خانم تازه زا ببرم و حتی مقداری مربای تمشک که هنوز کپک نزده بود و یک مرغ کوچولو و یک ظرف آبگوشت را هم بسته اضافه کرد و گفت: جسیکا این بسته هارا برای خانم ژرمان ببر. از این گذشته شوهرش برای ما کار می کند و باید به آنها کمک کنیم..رمان غرور طاووس
"دوستان توجه کنید متون قسمتی از متن رمان به صورت کاملا اتفاقی از رمان انتخاب میشود و متون منتخب نویسنده رمان نیست"