رمان ازدواج صوری از پرستو ن.

 :نام کتاب:ازدواج صوری
:نویسنده:پرستو ن.(کاربر نودو هشتیا)
:حجم کتاب:3.51 مگابایت پی دی اف و 1.09 مگابایت اندروید و980کیلو بایت جاواو 369 کیلو بایت epub
:خلاصه ی داستان:
داستان درباره ی دختری به نام سوگل که با از دست دادن پدر وخواهرش توی یک تصادف مجبور به ازدواج با پسری به نام باراد میشه که علاوه بر تغییر زندگی باراد زندگی خودشم تغییر می کند.

:فرمت کتاب:pdf,java,apk,epub

:دانلود رمان ازدواج صوری از پرستو ن. با فرمت پی دی اف

:دانلود رمان ازدواج صوری از پرستو ن. با فرمت  اندروید

:دانلود رمان ازدواج صوری از پرستو ن. با فرمت  جاوا

:دانلود رمان ازدواج صوری از پرستو ن. با فرمت  epub

قسمتی از متن رمان:

-نـــــــــه! من نمیخوام!

صدای جیغم کل محل برداشت. دویدم سمت اتاقم. مادرم پشت سرم اومد.

- دخترم قربونت برم!

دیگه نذاشتم ادامه بده با تمام توانم در کوبیدم. تا اونجایی که می تونستم زار زدم.

- لعنت به همتون! لعنت..

مامانم اومد پشت در.

- دخترم به خدا اگه مجبور نبودم این کارو نمی کردم. صحبت یه میلیون دو میلیون نیست که! بیست میلیون. تمام زندیگمم بفروشم صدتومنم نمیشه!

- به من چه؟ من ازدواج نمی کنم!

- عزیزم. فدات بشم می دونی که اگه دست من بود اصلا نمیذاشتم این اتفاق بیفته. تو قرار نیست که تا اخر عمر زن این پسره باشی که به محض جور کردن پول طلاقتو ازش می گیرم. به جون سوگند به اون قران کریم قسمت می دم.

–اسم خواهرمو نیار!اصلااگه جور نشد چی؟ هان؟

- خدا شاهده که اگه نتونم جورش کنم هاجیه نیستم. در ضمن در دو صورت می تونی ازش جدا شی یا من برم زندان یا پولو جور کنم. خدارو خوشت میاد من برم زندان وتو تنها تو این جامعه گرگ صفت بمونی؟ یادت نیست چه بلایی سر خواهرت اوردن؟ بعد از مرگ بابات این همه بلا سرمون اومد. الهی گور به گور شی ابراهیم که نه خیری موقع زنده بودنت بما رسوندی ونه حالا که این همه بدهی برای من جا گذاشتی تورو به اون خواهرت که این قدر دوسش داری

- اسم سوگند نیار! خواهرم عمرا راضی به همچین کاری می شد!

مادرم گفت:

سوگل خانم من ! یه بار به خاطر خواهرت که شده به خاطر من کوتاه بیا! بابا این طلبکار گفته چک همشونو میخره در صورتی که این وصلت سر بگیره بعدم که پولم جور شد طلاقتو می گیرم.

با اینکه تا حالا صد دفعه این بحث تکرار شده ولی نتیجه ای هم نداشته ادامه دادم

–از کجا معلوم طلاق بده؟

-میده به خدا میده تو شرطاش ذکر کرده.

با هق هق گفتم:

از کجا معلوم جور بشه؟

-جور می کنم شده میرم... میرم( صداش لرزید) خودمو ..

دیگه بقیشو نتونست بگه. سریع از اتاق پریدم بیرون وبغلش کردم.

- دیگه این حرفو نزن.

(با اینکه برام سخت بود گفتم واز ادامه این بحث مسخره خسته شده بودم) گفتم:

باشه مامان من قبول میکنم.

تندی با خوشحالی بوسم کرد

- الهی من فدای دختر عاقل وفداکارم بشم.

هه! تا دو دقیقه پیش اَخه بودم الان بَهِ شدم؟

- به یه شرط.

- چی؟

دیگه حرف ..

–باشه باشه نمیگم. توام اون چهره اخمو رو وا کن! فقط چند ماهه پونزده ملیونش وکه قرض گرفته بودم جور شده حالا فقط پنج ملیون مونده.اونم با چند ماه تو بیمارستان کار کردن و حقوقش جور می شه! حالا عروس خانم برم زنگ بزنم؟

- چی بگم والا تو که خودت دوختی وبریدی. برو زنگ بزن دیگه. با خوشحالی دوید سمت تلفن.

–الو؟ سلام اقای فلفلی؟..

(هنوزم وقتی فامیلیشو میشنیدم خندم می گرفت)دوست نداشتم بقیه شو بشنوم برای همین رفتم تو اتاقم. دوتا پنبه چپوندم تو گوشم وخوابیدم.فردا صبح با فهمیدن اینکه اقای فلفلی قرار عقد وعروسی رو برای هفته ی دیگه گذاشته فک پایینیم چسبید به زمین. چرا اینقدر زود؟

- تازه گفتش که جهاز مهازم نمی خواد فقط با پسرشون باید یه سر بری پیشش.

– اولا که نه توروخدا بیاد بخواد دوما که ترجیح می دم تا هفته ی دیگه ریخت هیچ کدومشونو نبینم!

یه دفعه مامانم عصبی شد وگفت:

به درک. هرغلطی می خوای بکن!

بعدم درو کوبوند ورفت بیرون. دیگه برام مهم نبود مامانم باهام قهر کنه یا نه. کاش سوگند این جا بود. کاش!کاش. به عکسش روی عسلی کنار تختم نگاه میکنم. هنوزم اون لبخند قشنگش ،اون چالای روی گونش به چشمای طوسیش میاد. ناخوداگاه گریم میگیره. چقدر دلم براش تنگ شده. صدای ویبره گوشیم روی میز در میاد. با شنیدن صداش گریم بلند تر میشه. مامانم میاد تو اتاقم وگوشیمو برمیداره.

- بله.

صدامو اروم تر میکنم.

–سلام بفرمایید. بله سلام خوب هستین؟بله اینجاست.گوشی خدمتتون.

گوشیرو گرفت سمتم.

- اقای فلفلی!

–شماره ی منواز کجا اورده؟

مامانم شونشو انداخت بالا. با صدای گرفته ای جوابشو دادم.

– بله؟

-سلام.

صدای جوونی تو گوشی پیچید.

- بفرمایید.