داستان کوتاه عاشقانه

دوستان عزیز شما هم میتونید داستان کوتاه خودتون رو برای ما بفرستید تا در تک سایت به اشتراک بگذاریم . هر روز یک داستان کوتاه :)

این رمان عاشقانه کوتاه نوشته الین کاربر انجمن تک سایت میباشد.


گفتم” از منم عکس می ندازی؟” گفتی” زن با موی بلند دلبرتره” . رعنا دم اسبی موهای من و می کشید و من گریه می کردم مادر سوزن و بالا آورد تا سوراخش و ببینه و نخ کنه همون طور که نخ و با دندونش گرفته بود داد زد؛ :عروسک رعنا رو بده به خودش ” من جیغ کشیدم و گریه کردم تو ایستاده بودی کنار در دستت و سمت من دراز کردی گفتی بیا .