رمان ابریشم نخ کش

http://bayanbox.ir/view/203334209344958363/abrishame-nakhkesh-1.jpg

رمان ابریشم نخ کش رمان عاشقانه ایرانی که در انجمن قصه سرا  رمان در حال تایپ میباشد.

نویسنده : دریا دلنواز

خلاصه رمان:

نــــورآ که پس از چند سال ، هنوز نتوانسته عشقِ گذشته اش را فراموش کند ، حالا پس از این سال ها دوباره با او مواجه میشود ، هنوزم هم از علاقه او کم نشده است و تلاش میکند تا همان علاقه و عشق را بار دیگر شعله ور کند اما در این سال ها ، همه چیز عوض شده است و تجربه ی کم او برای بدست آوردن عشق ِ خاک خورده ی قدیم کافی نیست...نفر سومی به او کمک خواهد کرد اما ....

رمان ابریشم نخ کش

تمام قسمت های رمان ابریشم نخ کش

قسمتی از متن رمان:
ساعت سه بعد از ظهر ، از پاسگاه پلیس بیرون آمدیم.بعد از چهار ساعت بحث و جدل و دعوا ، به دلیل نداشتن مدرک و سندی رسمی مبنی بر متهم بودن ِ هامون ، با گرفتن تعهد آزادش کردند.
تنها کسی که بغیر از احمدرضا همراهم آمد ، دکتر روانکاو مادرم بود که شهادت داد در همان سال ِ بستری شدن ِ هاله ، از هامون شنیده بوده و اطلاع داشته.شاید شهادت و تاکیید ِ شکوهی ، باعث شد که همان تعهد نامه را از هامون بگیرند ، وگرنه منی که دستم از همه جا کوتاه بود هیچ دلیل موجهی برای شکایت از او نداشتم.
چشم هایم از سقف ماشین جدا نمیشد.
آنقدر فکر و ذهنم درگیر ِ امدن ِ هامون و حرف هایش بود که وقتی برای بازدید خانه ای که احمدرضا در نظر گرفته بود ، رفتیم .به جز درختان لخت و سرمازده ، حوضچه ی کوچک ِ وسط ِ حیاط و درب ِ قدیمی ِ زنگ زده اش ، چیزی به یادم نمانده بود.
_خونه چند تا خواب داشت؟
_هان؟
سرم را به سمتش چرخاندم ...توهین های هامون را بی جواب گذاشته بود.فکرش را نمیکردم که هامون از نسبت ِ احمدرضا با افسانه چیزی بداند یا حتی او را بشناسد .
_احمد...کجایی؟ میگم خونه چند تا خواب داشت؟
_سه تا...یکیش قبلا بعنوان انباری استفاده میشده ولی میتونیم اتاق خوابش کنیم.
_فردا عصر برای قولنامه باید بریم؟
پشت چراغ قرمز که ماشین متوقف شد ، شیشه ی ماشین را پایین داد و دستش را بیرون از شیشه بُرد.
_نگران خونه نباش ، فردا بریم به قولنامه اشو بنگاه بنویسیم ، بعد یه هفته ام ایشالا میریم محضر برای به نام زدن...از فردا هم با بچه های شرکت صحبت میکنم ، فقط نورا تو باید یه بار دیگه بیای خونه رو دقیق ببینی ، توباید تصمیم بگیری چطور درستش کنیم، بازسازی میخوای یا تغییر دکوراسیون در و دیوار
سرم را به پشتی صندلی تکیه دادم و با ناامیدی گفتم
_تغییر دکور بخوره تو سرم ، فقط در و دیوارش چفت ِ هم بشه.
انگشتان دستم را به بازی گرفت و نگاهش دلگرمی داد
_فکرشو نکن ، سعی میکنم تا فرداشب، نقشه ی نهایی و توی کامپیوتر نشون بدم، اگر دوست داشتی به بچه ها میگم خیلی زود کارو شروع کنن
خانه ای که من دیده بودم ، شاید خیلی مناسب نبود و حتی بدتر از بعضی از خانه های قبلی هم بود ، اما قیمت مناسب و محله ی باصفایش و صد البته اتفاقات امروز، ترغیبم کرد که هرچه زودتر خانه را قولنامه کنم و مادرم را از آسایشگاه بیرون بیاورم.