رمان چیزهایی هم هست از مهسا نجف زاده

خلاصه رمان :
دختری با زندگی معمولی و عادی که با حضور برادر پدربزرگش دچار تغییرات زیادی شده ... یلدا تا چهارده سالگی زندگی رو با وحشت از پدربزرگش گذرونده و جالا با حضور برادر پدر بزرگش این ترس تشدید شده ... رمان عاشقانه چیز هایی هم هست از مهسا نجف زاده برای شما کاربران عزیز تک سایت منتشر شد...رمان چیزهایی هم هست از رمان های پر طرفدار خانوم مهسا نجف زاده است که به درخواست شما کاربران آماده دانلود شده.

[qs] تمام رمان های مهسا نجف زاده [/qs]

قسمتی از متن رمان چیزهایی هم هست از مهسا نجف زاده :
همه چیز خیلی سریع تر از چیزی که انتظارش را داشتم پیش رفت. صاحب خانه، خانم حیدری، زن میان سال و خوش چهره ای بود. فقط ده دقیقه طول کشید تا علاوه بر جلب رضایتش، توانستم مبلغ قابل توجهی را هم تخفیف بگیرم. قرارداد را امضا کرد و کلید را به دستم داد. از شوق گونه اش را بوسیدم و با عجله به سمت ماشین رفتم.
چهره ی بی رنگ هیوا و حرکت تند و نامنظم قفسه سینه اش برای نفس کشیدن، چیزی را در درونم فرو ریخت. با صدای مجید، نگاهم را از هیوا گرفتم و به زحمت لبخند زدم. خداحافظی کوتاه و سریعی با او و خانواده اش داشتم و دوباره نگاهم را به سمت هیوا برگرداندم؛ نبود. قبل از این که فرصتی برای رفتن داشته باشم، عمو جان اعلام کرد که خسته است و می خواهد برود. با بی صبری، منتظر رفتنش بودم. پایش را که از در بیرون گذاشت، به سمت دیگر سالن دویدم.
خرید با ایلیا، لذت بخش بود. می گفت خودم لباس را انتخاب کنم، بعد در مورد لباسم نظر می داد. یکی را به خاطر رنگش، دیگری را به خاطر باز بودن یقه اش، چند تایی را به خاطر زیبا نبودن مدلشان، رد کرد. برایم جالب بود. مردهایی که من می شناختم، هیچ کدام از خرید کردن خوششان نمی آمد و هیچ وقت تا این اندازه، در مورد لباس زن ها نظر نمی دادند.