رمان یلدا از م. مودب پور

 
:نام کتاب:یلدا
:نویسنده:م.مودب پور
:حجم کتاب:3.65 مگابایت پی دی اف و 1.14 مگابایت اندروید و 1.03 مگابایت جاواو 401کیلو بایت epub
:خلاصه ی داستان:
این رمان حکایت پسری به نام سیاوش است که با دوستش نیما رفاقت صمیمانه ای دارند سیاوش عاشق دختر همسایه ی نیما می شود و نیما عاشق سیما خواهر سیاوش است در بین این داستان دختریکه ایدز دارد و هر کس را که به او نزدیک شود را آلوده می کند ، ماجرایزندگی خود
را تعریف می کند

:فرمت کتاب:pdf,java,apk,epub

:دانلود رمان یلدا از م.مودب پور با فرمت پی دی اف

:دانلود رمان یلدا از م.مودب پور با فرمت اندروید

:دانلود رمان یلدا از م.مودب پور با فرمت جاوا

:دانلود رمان یلدا از م.مودب پور با فرمت epub

دیگر رمان های م.مودب پور

رمان شیرین از م.مودب پور

رمان پریچهر از م.مودب پور

رمان گندم از م.مودب پور

رمان یاسمین از م.مودب پور

رمان دریا از م.مودب پور

رمان رکسانا از م.مودب پور

رمان خواستگاری یا انتخاب از م.مودب پور

بیوگرافی مرتضی مودب پور

قسمتی از متن رمان:

ساعت حدود یازده صبح بود . تو دفتر پدرم، تو شرکت بودم که موبایلم زنگ زد . داشتم نقشه ای رو که برای یه ساختمون

کشیده و طراحی کرده بودم به پدرم نشون می دادم. ازش عذر خواهی کردم و تلفن رو جواب دادم.

 بله، بفرمائین.

نیما  الو سیاوش! برس که ... بابام تِرِکید!

« آروم تو تلفن گفتم »

رو چک می کنیم. « فن ها » نیما الان وقت ندارم، نیم ساعت دیگه بهتت زنگ می زن. داریم با پدرم

نیما  صدات درست نمی آد! دارین با بابات زن ها رو چک می کنین؟!

 خفه شی نیما! زن نه ، فن!

نیما  ول کن ... بابای کچلت رو! می گم ... بابام تِرِکید!

«. دیدم انگار داره جدی حرف می زنه! صداشم یه جور دیگه بود و هی قطع و وصل می شد! موبایلم درست خط نمی داد »

 داری شوخی می کنی؟ بابام تِرِکید یعنی چه؟!

نیما  مگه بابام کپسول گازه؟! می گم آپاندیس ش ترکید! کری مگه؟!

 بابا این موبایل وامونده تو نقطه ی کوره!

نیما  برنامه ی چی چی ت جوره؟!

 اِه ...! بذار برم تو اون یکی اتاق ببینم چی می گی!

نیما  بری تو اجاق واسه چی؟! این چرت و پرتا چیه می گی؟!

پدرم  چی شده سسیاوش؟ کیه پای تلفن؟

 نیماس . می گه آپاندیس باباش ترکیده!

پدرم  آپاندیس ذکاوت ترکیده؟! الآن کجاست؟ حالش چطوره؟!

 اینجا موبایل خط نمی ده. بذارین برم اون اتاق.

« پدرم دنبالم اومد اون اتاق »

 الو! نیما، نیما!

« داشت با آه و ناله، مثلا گریه می کرد »

نیما  الهی قربون اون آپاندیس پاره و پورت برم بابای خوبم!

 الو! چی شده نیما؟! درست حرف بزن ببینم بابات چی شده! صدات درست نمی رسه به من!

نیما  هیچی بابا ! می گم بیرون بودم، زینت خانم از خونه زنگ زد و گفت برس که آپاندیس بابات ترکید و اورژانس بردش

بیمارستان!

 کدوم بیمارستان؟

پدرم  بپرس حالش الآن چطوره؟!

 حالش الآن چطوره؟! مامانت کجاس؟ کدوم بیمارستان بردنش؟

نیما  حالش آلان بیمارستان سیما ایناس! بیمارستانش انگار یه خرده بهتر شده!

 چی؟!

نیما  حواسم پرته بابا! یعنی می گم حالش انگار یه خرده بهتر شده ، بردنش بیمارستان سیما اینا.

 سیمای ما؟!

نیما  نخیر! سیمای جمهوری اسلامی! خب سیمای شما دیگه!

« بعد آروم با حالت گریه گفت »

 الهی قربون سیمای شما برم که چقدر نازه!

 چی گفتی؟!